تازه ها
حاشيهسازي براي هنرمندان در يک اتفاق تلخ ملي
دي ماه 82 يکي از تلخ ترين اتفاقات تاريخ ايران به وقوع پيوست و در زلزله اي در شهر بم بيش از 26 هزار نفر از هموطنانمان در يک شب کشته شدند. طبيعي است هر انساني چه ايراني و چه غير ايراني از شنيدن چنين خبري دلش به درد ميآيد و به فکر کمکي به اين سانحه ديدگان ميافتد.
همان روزها بود که هر قشر و صنفي خود را موظف دانستند به هر طرق که شده براي زلزلهزدگان کمکهاي مردميجمع کنند. موسيقي دانان هم در خانه موسيقي گرد هم آمدند و حضور چهرههايي مانند محمدرضا شجريان، حسين عليزاده و کيهان کلهر که آن روزها سرگرم کنسرت در اروپا و انتشار آلبومهايشان در ايران بودند، اين گرد همايي را پررنگتر کرد.
از قضا نام يکي از شاگردان خوب شجريان – ايرج بسطامي- در ميان قربانيان زلزله بود و همين هم بهانه خوبي دست اهالي موسيقي داد تا به ياري زلزله زدگان بشتابند. شجريان توانست در دو روز حضورش در خانه موسيقي و ديدار با علاقمندان و مردم، مبلغ بالايي کمک جمع کند و بعد هم تصميم به برگزاري کنسرتي گرفته شد که بعدها «هم نوا با بم» نام گرفت. فروش بالاي سه شب کنسرت و کمکهاي نقدي صرف ساخت يک مجتمع فرهنگي هنري در بم شد که در نيمه راه از حرکت بازماند! البته استاد شجريان در اين کمکها سابقه اي طولاني دارد و سالها پيش عوايد کنسرتهاي آمريکايش را در زمان زلزله رودبار و منجيل به ساخت يک مدرسه اختصاص داده بود.
ظاهرا تقدير مردم اين آب و خاک اين است که زمين زير پايشان هر از چند گاهي حرکاتي ناموزون انجام دهد و نقطهاي از اين خاک گهر بار را ويرانه کند و دل مردم را به درد بياورد.اخيرا هم زلزلهاي در ديار مردم دلير آذربايجان آمد و جمعي از هموطنان را آواره کرد. بازماندگان اين حادثه شوم عدهاي در غم از دست دادن بستگانشان ميسوزند و عدهاي غم سرپناه دارند و سرما و پاييزي که نزديک است و همه خوب ميدانند سرما در آذربايجان زودتر ميرسد تا جاهاي ديگر. اين بار وقتي از هواشناسي ميشنويم يک توده هواي سرد و بارندگي نوار شمالي را در بر ميگيرد نه تنها براي بارش پاييزه و هواي خنک خوشحال نميشويم که ياد مردمي بيسرپناه ميافتيم که چشم به راه کمکهاي مسوولين امر هستند و آرزو ميکنيم کاش هوا زياد سرد نشود. از قضا اين زمين لرزه مصادف شد با المپيک و قهرمانيهاي شيرين ورزشکاران کشور که چند تن از آنان به محض رسيدن به ايران به آذربايجان سفر کردند تا شايد به مردم آنجا روحيه بدهند. علي دايي به ميان همزبانان خود رفت و با آنها گفتوگو کرد. کريم باقري هم تختي وار راه افتاد در بازار تبريز و کيسه به دست گرفت و پول جمع کرد. آقاي بازيگر، عزتالله انتظاميهم اعلام کرد قرار است کمک بازاريان تهران را خودش جمع کند.
جمعي از بازيگران و کارگردانان سرشناس سينما هم که يکسالي است خانهاي ندارند، کنار خيابان، جلوي سينما آزادي جمع شدند و دو روزه 160 ميليون تومان کمک مردمي جمع کردند. نهادهايي مانند خانه موسيقي، انجمن موسيقي، خانه هنرمندان و ... هم دست بکار شدند و با همکاري هنرمندان کنسرت خيريه برگزار کردند. چند گروه هم عوايد کنسرتهايشان را که از ماهها پيش برنامهريزي کرده بودند به زلزله زدگان دادند.
زيرا به قول يکي از خوانندگاني که اين شبها در تالار وحدت براي زلزله زدگان به روي صحنه رفت، هنرمندان بضاعت چنداني براي کمک ندارند اما ميتوانند براي اين کارها پيشقدم شوند و از مردم کمک بگيرند.همان روزهاي اول زلزله بود که يکي از دوستان خبرنگار، قلم به دست گرفت و در نوشتهاي کاملا احساسي - و نه حرفهاي - نام تک تک موسيقي دانان سرشناس را آورد و از آنها گله کرد که چرا براي زلزله زدگان پيام همدردي نفرستادند.آخرين جمله يادداشت دوست خبرنگار ما اين بود: «اما سوال اينجاست مگر هنرمند ميتواند نسبت به همنوع خود بيتفاوت باشد؟»!
مسلم است در گرماگرم کمکهاي مردميو قليان احساسات مردمي، در هر جايي صحبت از اين حادثه ميشود و هر کسي به هر نحوي سعي در جمعآوري کمک براي مصدومين دارد. اما گاهي دوستان، سايت و خبرگزاري را با محافل دوستانه اشتباه ميگيرند و نوشتههايي کاملا بيجا منتشر ميکنند. چه کسي به يک خبرنگار اجازه ميدهد تا احساسات انساني هنرمندان را با آوردن نام آنها زير سوال ببرد؟ آيا هنرمندي که پيام تسليت صادر نميکند از اين واقعه خوشحال است و يا اينکه حس انسان دوستي در او وجود ندارد؟
آيا صدور پيام تسليت دردي از مردم آسيب ديده که خانه شان روي سرشان خراب شده دوا ميکند؟امروزه با رواج اينترنت و سايتهاي شخصي برخي عادت کرده اند براي هر اتفاق پيام صادر کنند. براستي صدور اين پيامها چه حاصلي دارد؟
همه ما مردم ايران از اتفاقات ملي به يک اندازه خوشحال و ناراحت ميشويم. اگر اصغر فرهادي اسکار بگيرد همه به يک اندازه خوشحاليم و اگر زلزلهاي بيايد به يک اندازه غمگين. صدور پيام و اعلام عزاي عمومي بر عهده سران کشور است نه هنرمندان. در نمونههايي که در پاراگرافهاي بالا ذکر کردم تلاش هنرمندان را براي جمعآوري کمکهاي مردمي نام بردم که خوب است همه در همين راستا قدم بردارند و حد و جايگاه خود را بشناسند.
متاسفانه برخي خبرنگاران بي آنکه به جايگاه اين شغل شريف بينديشند بيشتر حاشيه نگارند. اين دوستان از همان ابتداي وقوع زلزله تلفن به دست گرفتند و زنگ زدند به برخي هنرمندان و پيام تسليت جمع کردند و سايتهايشان را بروز کردند.
اگر هم دستشان به برخي از اساتيد نرسيد قلم به دست گرفتند و از آنها گله کردند که چرا ابراز همدردي نميکنيد و احساسات انسانيتان کجا رفته؟! اين دوستان بيشتر از اينکه به هنر سود برسانند و سعي کنند با کمک شغل خود هنر را ارتقا بخشند، سعي در حاشيهسازي براي هنرمندان دارند.
گاهي هنرمندان هم در اين دام ميافتند و از ترس اينکه کسي آنها را محکوم نکند پيام صادر ميکنند. اين بدعتگذاري امري نامبارک است که هنر را به حاشيه ميبرد و اميد است ديگر شاهد اين اظهار نظرهاي احساسي نباشيم و بيش از آنکه شعار بدهيم، عمل کنيم.
این یادداشت در تاریخ 9 مهر ماه در روزنامه فرهیختگان منتشر شد