نشر توسط:admin Views 28 تاریخ : 10 ارديبهشت 1395 نظرات ()
ٱینه رؤیا. نام غزلیست که تقدیم میکنم
بی پرده و طوفانی ، در یک شب رؤیائی
از پنجره ی چشمم ، دیدم که تو می آئی
گوئی که بهار ٱمد، صد شور به بار آمد
در دیده ، نگار آمد ، سرمست به شیدائی
در آینه ی رؤیا ، با هاله ی لبخندی
آهسته نگه کردم ، بر چهره ی مینائی
پنهان ، دل من لرزید ، شادی به خروش ٱمد
عشق تو به جوش آمد ، باز آ ، که تو از مائی
در حجله ی جان من ، این کولی سرگردان
میرقصد و میرقصد ، بی ترس ز. رسوائی
در دشت جنون جاری ، سیلاب محبتها
من ماندم و دل تنها ، داد از دل هرجائی
از دام نمی ترسد ، مرغ دل بی پروا
پروانه صفت نوشد ، شهداز گل زیبائی
(محمود) عنان دل ، رفت از کف و میترسم
آه از دل دیوانه ، داد از من و تنهائی
باتشکر از همه ی نازنینانم