نشر توسط:admin Views 29 تاریخ : 4 ارديبهشت 1395 نظرات ()
شب که سازد غم آغوش تو بی تاب مراگر بود فرش ز مخمل،نبرد خواب مرا
تا زبان چون قلم از کام نیاید بیرونیک دم این چرخ سیه کاسه نداد آب مرا
سوی مسجد ندهد نفس بدم راه هنوزگرچه از بار گنه ساخت چو محراب مرا
آب تیغت چو گذر در دل مجروح کندبخیه چون موج شود، زخم چو گرداب مرا
دهر،نا امن چنان گشته که چون مردم چشمتا در خانه نبندم ، نبرد خواب مراغنی کشمیری