تازه ها
حسن تو دایم بدین قرار نماند
حسن تو دایم بدین قرار نماند
مست تو جاوید در خمار نماند
ای گل خندان نوشکفته نگه دار
خاطر بلبل که نوبهار نماند
حسن دلاویز پنجهایست نگارین
تا به قیامت بر او نگار نماند
عاقبت از ما غبار ماند زنهار
تا ز تو بر خاطری غبار نماند
پار گذشت آن چه دیدی از غم و شادی
بگذرد امسال و همچو پار نماند
هم بدهد دور روزگار مرادت
ور ندهد دور روزگار نماند
سعدی شوریده بیقرار چرایی
در پی چیزی که برقرار نماند
شیوه عشق اختیار اهل ادب نیست
بل چو قضا آید اختیار نماندسعدی
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کادمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلالست که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی همبالایی
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
عیبت آنست که بر بنده نمیبخشایی
به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال
همه اسباب مهیاست تو در میبایی
بر من از دست تو چندان که جفا میآید
خوشتر و خوبتر اندر نظرم میآیی
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم بجز تنهایی
ور به خواری ز در خویش برانی ما را
همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
من از این در به جفا روی نخواهم پیچید
گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
چه کند داعی دولت که قبولش نکنند
ما حریصیم به خدمت تو نمیفرمایی
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد
به چنین زیور معنی که تو میآرایی
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
سعدی
امروز بزرگداشت سعدی بزرگ است.شاعری که هنوز غزل عاشقانه اش آنطور که باید و شاید شناخته نشده است حتی در میان ادبا..
داشتم تصور می کردم که اگر سعدی در زمان ما زندگی می کرد چه میشد..شاید امروز به اسمش یک همایش چند صد میلیونی می گرفتند و سعدی را می نشاندند آن جلو.اما آنقدر سخنران می آوردند که سعدی خودش از خودش بدش می آمد و حوصله اش سر می رفت و شاید وسط مراسم ، سالن را ترک می کرد..و دست آخر هم یک چارت مالی چند میلیاردی ارائه می دادند که..
کمی در همایش هایمان ،تجلیل هایمان تجدید نظر کنیم بهتر است..نه؟
اصلا رسم شده است تا کسی زنده است دیده نشود و بعد از رفتن از میان ما سیل بزرگداشت ها برایش روانه شود.
شاعران زنده را هم دریابیم.لطفا..