نشر توسط:admin Views 30 تاریخ : 4 ارديبهشت 1395 نظرات ()
حسن تو دایم بدین قرار نماندمست تو جاوید در خمار نماندای گل خندان نوشکفته نگه دارخاطر بلبل که نوبهار نماندحسن دلاویز پنجهایست نگارینتا به قیامت بر او نگار نماندعاقبت از ما غبار ماند زنهارتا ز تو بر خاطری غبار نماندپار گذشت آن چه دیدی از غم و شادیبگذرد امسال و همچو پار نماندهم بدهد دور روزگار مرادتور ندهد دور روزگار نماندسعدی شوریده بیقرار چراییدر پی چیزی که برقرار نماندشیوه عشق اختیار اهل ادب نیستبل چو قضا آید اختیار نماندسعدی
تو پری زاده ندانم ز کجا میآییکادمیزاده نباشد به چنین زیباییراست خواهی نه حلالست که پنهان دارندمثل این روی و نشاید که به کس بنماییسرو با قامت زیبای تو در مجلس باغنتواند که کند دعوی همبالاییدر سراپای وجودت هنری نیست که نیستعیبت آنست که بر بنده نمیبخشاییبه خدا بر تو که خون من بیچاره مریزکه من آن قدر ندارم که تو دست آلاییبی رخت چشم ندارم که جهانی بینمبه دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایینه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مالهمه اسباب مهیاست تو در میباییبر من از دست تو چندان که جفا میآیدخوشتر و خوبتر اندر نظرم میآییدیگری نیست که مهر تو در او شاید بستچاره بعد از تو ندانیم بجز تنهاییور به خواری ز در خویش برانی ما راهمچنان شکر کنیمت که عزیز ماییمن از این در به جفا روی نخواهم پیچیدگر ببندی تو به روی من و گر بگشاییچه کند داعی دولت که قبولش نکنندما حریصیم به خدمت تو نمیفرماییسعدیا دختر انفاس تو بس دل ببردبه چنین زیور معنی که تو میآراییباد نوروز که بوی گل و سنبل داردلطف این باد ندارد که تو میپیماییسعدی
امروز بزرگداشت سعدی بزرگ است.شاعری که هنوز غزل عاشقانه اش آنطور که باید و شاید شناخته نشده است حتی در میان ادبا..داشتم تصور می کردم که اگر سعدی در زمان ما زندگی می کرد چه میشد..شاید امروز به اسمش یک همایش چند صد میلیونی می گرفتند و سعدی را می نشاندند آن جلو.اما آنقدر سخنران می آوردند که سعدی خودش از خودش بدش می آمد و حوصله اش سر می رفت و شاید وسط مراسم ، سالن را ترک می کرد..و دست آخر هم یک چارت مالی چند میلیاردی ارائه می دادند که..کمی در همایش هایمان ،تجلیل هایمان تجدید نظر کنیم بهتر است..نه؟اصلا رسم شده است تا کسی زنده است دیده نشود و بعد از رفتن از میان ما سیل بزرگداشت ها برایش روانه شود.شاعران زنده را هم دریابیم.لطفا..