نشر توسط:admin Views 34 تاریخ : 26 ارديبهشت 1395 نظرات ()
*سیب باغچه همسایه *
تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضبآلود به من كرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك و تو رفتی و هنوز، سالهاست كه در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تكراركنان میدهد آزارم و من اندیشهكنان غرق در این پندارم كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت
* پاسخ فروغ فرخ زاد به حمید مصدق
من به تو خندیدم چون كه میدانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمیدانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیك لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك دل من گفت: برو چون نمیخواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ... و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تكراركنان میدهد آزارم و من اندیشهكنان غرق در این پندارم كه چه میشد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...!