نشر توسط:admin Views 30 تاریخ : 25 ارديبهشت 1395 نظرات ()
- جا داره که من هم خدمت شما و شنوندگان عزیز سلامی داشته باشم ... [قطع ناگهانی صدا]
- تو دیگه خفه ... با اون سلامت ، مرتیکه ی چاپلوس ... والا ... [روی فرمان سواری می کوبد]
- [در حالی که دست در جیب کرده و دنبال چیزی می گردد] شما خودتو ناراحت نکن ، همینه دیگه ... [پاکت سیگار را پیدا می کند و یک نخ از آن بیرون می کشد و بر لب می گذارد] ... حالا اینم نشد ، به جهنم ... یه ور دیگه
- دیگه دور برگردون نیست جلوتر باید تا کمربندی بریم ... اه ... نشد ما یه روز این عینک کوفتی رو جا نذاریم ..
- [سیگار بر لب ، داشبورد را باز می کند بلکه فندکی ، کبریتی چیزی پیدا کند] حالا عجله ای نیست ، 5 دقه این ور اون ور ... نه خانوم ؟ [بر می گردد رو به خانم جوانی که روی صندلی عقب نشسته و سرش در کتابی است که از کیف جاجیمی ش در آورده ]
- [بی حوصلگی] مشکلی نیست ...
- والا ! ده صفه بیشتر سواد این خانوم زیاد می شه ! حالا چی هست ؟
- [بی حوصلگی بیشتر] شوپنهاور ، می شناسین ؟؟؟!
- شون پناور ؟ نه بابا ... منظورم نمره ی عینک آقا بود
- جفت هفتاد و پنج
- آشنا دارم ، آشنات می کنم ... [سیگار همچنان خاموش بر لب] ... خیلی مونده ؟
- تا کمربندی ؟
- نه ... با خانومم ... کتابو می گم
- [به سرعت] حدودن سی صفحه ... چطور ؟ مشتاقین بخونین ؟
- [پوزخند] نه بابا ... کی هست ... هر چی بیشتر بارت باشه ، بیشتر اذیت می شی ! من خودم مدرسه رفتم ، دیپلمم دارم ، اما بابام - خدابیامرز - گفت بسه ، تا همینجا بسه ، بیشتر به دردت نمی خوره اینجا ، همیشه می گفت مخ اقتصادی بهتر از هزار لیسانس و دکتراست ...
- [پرسان] راس می گف ؟
- [متعجب] جز اینه مگه ؟
- اون یارو رو می گم ، می گفت قبل تابلوی کمربندی بپیچ راست ؟
- آهااان ... آره ... همینو برو تو ... خانوم شما که اهل هنری ، فندکی آتیشی تو کیف مارگیریت نداری ؟
- نه ... دودی نیستم . [کتابش را می کوبد روی کیفش که یعنی ول کن نیستی ؟]
[صدای محکم بر خورد]
- از همه جا داره می باره واسم امروزا ... اون از عینک اینم از این !
- آخه مرد حسابی زدی تو گارد ریل ! این رو سوا کرده بودم برا نمره ی 2 به بالا نه جفت هفتاد و پنج !
- کوری ؟؟ ندیدی چه جوری پیچید جلوم ؟
- ااااااااااااااااااااااااااه ... من 5 دقیقه پیش باید دم سر در می بودم
- شما خودتو ناراحت نکن خواهرم ، الان به یکی از این خطیا می سپرم ببرنت ... [فریاد] دانشگاه ؟
- اوه اوه ... گل بود به سبزه نیز آراسته شد !
[سروان از موتورش پایین می آید ، البته چون قدش کوتاه است گیر می کند به انتهای موتور و روی زمین پخش می شود که به سرعت بلند می شود و خاک روی لباسش را با فحش زیر لب می تکاند ]
- گواهی نامه داری ؟
- نه پس ! [دست در جیب] ... [گشت و گذار] ...[خنده ی هیستریک] ... اینم از این ! تکمیل تکمیل !
- آقا این خطی که قرار بود منو ببره چی شد پس ؟
- الان الان ... [فریاد] دانشگاه ؟
- با ماشین دولتی مسافر کشی ؟!؟!؟ [یادداشت در برگه]
- [سعی در جلوگیری از یادداشت کردن] ننویس سرکار ، ننویس بابا من راننده ی شرکتم ، اون آقا هم مدیر بخش بازرگانیه ...
- [فریاد] دانشگاااااااه ؟
- حتمن !! لابد این خانوم هم منشیتونه دیگه ؟!
[خنده ی ریز]
- جریمه نمی نویسم اما میسپرم ماشینو ببرن پارکینگ ..
-[فریاد] دااااانشگاااااه ؟
- نه بابا ، دانشگاه کدومه ؟ پشت کمربندی ...
- با شما نبودم سرکار ، برای خانوم - دیرش شده - ماشین بگیریم بره پی کارش ...
- [در تلفن همراه] گیر کردم ... چی ؟؟ پیاده بیام ؟ عمرن !
- صندوقو باز کن ...
- [پوزخند] اگه مائیم که یه جسدم لابد اون توئه ! فک کردی باز نمی کنم ؟!
- [سروان در حال بررسی صندوق] اون کیسه هه چیه توش ؟ حتمن اینم آبغوره های شرکته دیگه ؟
- [فریاد] داااانشگاااه دربست !
- چی ؟؟ اون دیگه از کجا نازل شد ؟ ای خداااا !
- [در بی سیم] مرکز مرکز ... این پلاک رو استعلام بگیر ...
- خانوم شما اینجا نایست ماشین گیرت نمیاد ، 100 متر جلوتر یه پاسگاهه ، می رسوننت
- [فریاد] درررررربست ! ... دکی ! بگین ما اینجا گلومونو جر دادیم واسه ی هیچی ؟
- [صدای بی سیم] دزدیه !
- به به ! چشمم روشن ! دزدی ! رانندگی بدون گواهی نامه ! حمل مشروبات الکلی ! صدمه زدن به اموال عمومی !
- [بهت زده] از کی تا حالا گاردریل شده اموال عمومی ؟!
- هه ! پس باقیشو قبول داری !
- خانوم بیا این آقا با 4 تومن می بره !
- چه خبره ؟ دو و نیم بیشتر نمی دم
- [صدای راننده ی مجهول الهویه !] خانوم سی و نیم تموم !
- اگه می گی دزدی نیست ، کارت ماشین ؟ اونم حتمن جا مونده خونه ی باجناقت !
- نه ، تو داش بورده !
- تو داش بورد خالی بود ، دنبال فندک بودم دیدم ...
[صدای شلیک گلوله]
- سوار شو بریم ! بجنب ! د یالاااا جونت در اومد !
- کشتیش ؟؟!؟؟!
- تو دزدی ! قاچاقچی هم که هستی ! جرمت از من سنگین تر نباشه سبک تر نیست !
- [در حالی که دست در جیب کرده و دنبال چیزی می گردد] شما خودتو ناراحت نکن ، همینه دیگه ... [پاکت سیگار را پیدا می کند و یک نخ از آن بیرون می کشد و بر لب می گذارد] ... حالا اینم نشد ، به جهنم ... یه ور دیگه ... حواست به جلوت هست داداش ؟
- [سرش را تکان می دهد تا از افکارش بیرون بیاید] ببخشید ... اون تابلو چی نوشته بود روش ؟ مث که عینکمو باز جا گذاشتم ...