نشر توسط:admin Views 30 تاریخ : 25 ارديبهشت 1395 نظرات ()
اگر می خواستم در مورد سیاست فیلم بسازم آشکارا در موردش می ساختم و حتی از ابعاد سیاسیاش هم استفاده احمقانه ای می کردم.اما آن وقت دیگر مرا به عنوان یک فیلمساز نمی شناختند بلکه به عنوان کسی می شناختند که سینما برایش دستمایهای است که فقط می خواهد حرف سیاسی بزند و ژست سیاسی بگیرند. من در قدم اول می خواهم سعید روستایی را به عنوان فیلمساز بشناسند.
من برای مردم سرزمین خودم در قدم اول فیلم ساخته ام و به همان مردمی که دوستشان دارم صادقانه می گویم که نشانه های سیاسی که در مورد فیلم من در مورد آن این همه بحث و جدل شده وجود ندارد.
*واقعا به سیاست و سیاست ورزی هم ذرهای علاقه نداری؟به هیچ عنوان، من صرفا یک فیلمساز هستم و دوست دارم فیلم بسازم. دفعه بعدی ممکن است که فیلم کمدی دلم بخواهد بسازم و بعد از آن یک فیلم علمی تخیلی یا پلیسی و بعد از آن یک فیلم جنگی بسازم. همه این کارها را هم خواهم کرد. البته اگر الان علمی تخیلی نمیسازم چون امکاناتش وجود ندارد. اگر امکانش باشد بیش از هر چیز به ساختن این فیلمها علاقه دارم. این کدهایی که میگذارند و این نشانه شناسی هایی مبتذلی که در طی این مدت در مورد فیلم من صورت پذیرفته، مصداق ابتذال در فهم و برداشت سینمایی است. من برای مردم سرزمین خودم در قدم اول فیلم ساخته ام و به همان مردمی که دوستشان دارم صادقانه می گویم که نشانه های سیاسی که در مورد فیلم من در مورد آن این همه بحث و جدل شده وجود ندارد.
اتفاقا فیلم من واجد هیچ نشانهای دال بر سیاهنمایی نیست. دارند به ضرب و زور و آژان کشی رسانهای سیاه نمایی را به فیلم من تزریق و الصاق میکنند. اما نه در یک شوی مطبوعاتی و رسانه ای، بلکه در یک محفل دوستانه، عرض می کنم، من یک تعهد اجتماعی دارم نسبت به طبقه ای که در دل آن دارم زندگی می کنم.
*سیاه نمایی چطور ؟اتفاقا فیلم من واجد هیچ نشانهای دال بر سیاهنمایی نیست. دارند به ضرب و زور و آژان کشی رسانهای سیاه نمایی را به فیلم من تزریق و الصاق میکنند. اما نه در یک شوی مطبوعاتی و رسانه ای، بلکه در یک محفل دوستانه، عرض می کنم، من یک تعهد اجتماعی دارم نسبت به طبقه ای که در دل آن دارم زندگی می کنم.
مگر بین مرد ایرانی و افغان تفاوتی هست؟ مگر در این سالها مدام از پیوند دو ملت نگفتهاند و نشنیدهایم؟ قطعا این سوال شما نیست اما بحث نژاد پرستانه وکاملا غلطی است. دوباره باید نمادشناسی نه چندان معتبر باب شده را بررسی کنیم.آیا یک شهروند محترم افعان در هر فیلمی نماینده ملت افغانستان است؟ اصلا نظیر «ابدویک روز» مگر نماینده کشور افغانستان است؟
*شاید این نقدها می خواهند کاری کنند که اتفاقا آن طبقهای خاستگاه من و توست دیده نشود.اما برای رسیدن به پاسخ های اقناعی، اگر سعید روستایی نباشی و خودت را به جای منتقدانت بگذار. الان این حرفها را میزنی چون کارگردان فیلم هستی اما برای یک لحظه کارگردان بودنت را کنار بگذار و از بیرون به فیلم نگاه کن به عنوان یک اثر مستقل. آیا حق نمی دهی به آنها که می گویند چرا مردافغان می خواهد ناموس ما را با خود ببرد؟شما الان سئوالی به شدت نژاد پرستانهای از من پرسیدی! مگر بین مرد ایرانی و افغان تفاوتی هست؟ مگر در این سالها مدام از پیوند دو ملت نگفتهاند و نشنیدهایم؟ قطعا این سوال شما نیست اما بحث نژاد پرستانه وکاملا غلطی است. دوباره باید نمادشناسی نه چندان معتبر باب شده را بررسی کنیم.آیا یک شهروند محترم افعان در هر فیلمی نماینده ملت افغانستان است؟ اصلا نظیر «ابدویک روز» مگر نماینده کشور افغانستان است؟ اتفاقا سر و وضع مناسب و وضع مالی خوبی هم دارد وشما هم می دانید که چنین افغان هایی هم در ایران وجود دارند.
مثلا من افغانی محترمی را می شناسم که 90 کارگر دارد یعنی در ماه باید بیش از 100 میلیون حقوق بدهد حالا تصور کنید که او خودش چقدر درآمد دارد که 100 میلیون هم حقوق می دهد. اتفاقا ما سعی کردیم که به افغان ها کوچکترین بی احترامی نشود. بحث فروش هم که مطرح می شود جای بحث دارد. نظیر تصورش این است که دارد شیربها میدهد، اصلا بحث فروش مطرح نیست. اکثر افغان ها دو رسم دارند اول اینکه جهاز نمیگیرند دوم اینکه پول میدهند، یعنی شیربها میدهند. بخش اعظمی از شهروندان محترم و عزیز افغان این رسم را دارند که البته این رسم و رسوم، شکل های مختلفی دارد ولی اینکه کسی می گوید او خواهرش را می فروشد استنباط غلطی است. این حرف هایی که افغان دارد ناموس ایرانی را میبرد کاملا غلط است. مرتضی( پیمان معادی) دارد از این موقعیت سوء استفاده میکند در صورتیکه نظیر تصور میکند رسم و رسوم را دارد به جا میآورد.خب همین عزیزان افغان همراه حق دارند همسر ایرانی داشته باشند؟ فقط می توانند در معادلات استراتژیک همراه ما باشند؟ ضمن اینکه از منظر دراماتیک اغلب شهروندان غیر ایرانی که با ما و در کنار ما زندگی میکنند همین دوستان افغان ما هستند که میتوانستیم به شکل عقلانی در فیلم استفاده کنیم. *برگردیم به همان بحث نماد شناسی. اینکه مثلا شخصیت سمیه (پریناز ایزدیار) که با نظیر ازدواج می کند مصداق توهین به مام میهن است چطور؟ قبول دارید؟فیلم من، فیلم جزئیات است تمام جزئیات کوچکی که در آن میبینید در بزنگاهها و عطف های دراماتیک، کمکی به روایت فیلم میکند و هیچ چیز نماد نیست. زمانی که مادر پول را میگیرد، آن مادر نماد چیزی نیست، آن پول نماد چیزی نیست. اصلا چرا مادر کمتر از بقیه درگیر مسائل آنهاست؟ اول اینکه چون گوشش سنگین است دوم اینکه مریض است و به دلیل داروهایی که می خورد دائما خواب است و بیشتر از آن نمیتواند در قصه باشد. مرتضی، خواهرش را نفروخته است و او را مجبور نکرده که برود. این موضوع زمانی تأیید می شود که دختر بازمیگردد.
تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟ من هم هرگز نمی روم در مورد کسی که در طبقه چهلم یک برج زندگی می کند فیلم بسازم
برادر کمترین فشار و زوری به او نمی آورد و او را میپذیرد یعنی او خواهرش را مجبور نمیکند که با نظیر ازدواج کند و برود. همانطور که به او میگوید اگر نمیخواهی زودتر بگو تا بیش از این آنها را معطل نکنیم. پس چرا این بخش ها را نمیبینید؟ بخاطر همین جزئیات بهم پیوسته است که می گویم اصلا نمادین نیست. من اصلا نمی توانم نمادین کار کنم آن قدر حافظه من از این اتفاقات و جزئیات واقعی اجتماعی لبریز است که هر کدام از آنها یک قصه سینمایی مستقل میشود. اما در حوزه فیلمسازی باید بگویم که بعضیها تا کی می خواهند در طبقه پنجاهم یک برج یا در خانه 4000 متری در زغفرانیه بنشینند و در مورد منطقه ای که من در آن زندگی می کنم فیلم بسازند؟ من هم هرگز نمی روم در مورد کسی که در طبقه چهلم یک برج زندگی می کند فیلم بسازم، مگر اینکه اول خانهام را ببرم در یک برج و 10 سال در آن زندگی کنم و در آن 10 سال هرچه که کسب کنم را در موردش فیلم بسازم. من تا چندسال آینده می توانم طرح ها و ایده هایی که در این مدت داشتم را بسازم و سال ششم می توانم در مورد این زمان از زندگی ام فیلم بسازم چرا؟ چون 5 سال در آن زندگی کرده ام. یعنی من باید یک چیزی از اجتماع خودم کسب کنم که در مورد آن فیلم بسازم.
جای فیلمسازان با منتقدان عوض شده است، یعنی منتقد برج عاج نشین، فیلم مرا سیاه نمایی قلمداد میکند. به نظرم این نقد با چنین دستاویزی سیاه نمایی است. اگر من چیزی را که در واقعیت وجود ندارد در فیلم خودم آورده باشم می شود سیاه نمایی.
*واقعا قصد و نیت اولیه شما ساختن فیلمی سیاه بود؟خاطرت هست که برخی منتقدان از "فیلمسازان برج عاج نشین" در ادبیات ژورنالیستی سینمایی بسیار استفاده میکردند؟ حالا جای فیلمسازان با منتقدان عوض شده است، یعنی منتقد برج عاج نشین، فیلم مرا سیاه نمایی قلمداد میکند. به نظرم این نقد با چنین دستاویزی سیاه نمایی است. اگر من چیزی را که در واقعیت وجود ندارد در فیلم خودم آورده باشم می شود سیاه نمایی. یعنی اگر یک سوژه و موضوع تلخ و ناگواری که در اجتماع وجود ندارد را من در فیلم بیاورم گویی افسانه را به واقعیت تزریق کرده باشم. زمانی هم که سوژه و موضوع تلخ و سیاهی که در فیلم من واقعا وجود ندارد را به آن الصاق می کنند این نقد هم یک نوع سیاه نمایی است. من معتقدم برخی از نقدها نقد نیستند بلکه به جایی که نمی دانم کجاست، خط می دهند.
طبق آخرین آماری که من جستجو کردم و فهمیدم 50 هزار دختر ایرانی در عقد شهروندان محترم افغان هستند. این مسئله نه حسن است و نه ایراد. به کیفیت این وصلت ها هم کاری ندارم، خیلی از آنها خوشبخت هستندیا نه. کیفیت زندگی ها مد نظرم نیست. اما برای دختران ایرانی شرایط سختی است اگر بروند افغانستان؛ و این شرایط سخت را نسبت به زن ایرانی دارم می گویم. خود این مسئله هم یک ریشه اجتماعی دارد نه ریشه نمادین.
*خط ممتد پیش فرض های دراماتیکی که در فیلمنامه ات وجود دارد را به صورت منطقی ادامه بدهیم. یعنی گاهی هم آماری در مورد فیلم حرف بزنیم تا از وضعیت نمادگرایانه و سمبلیستی فاصله بگیریم.از کجا می خواهی شروع کنی.نکات زیادی وجود دارد، اما چون من اساسا آدم نژاد پرستی نیستم می خوام عرض کنم طبق آخرین آماری که من جستجو کردم و فهمیدم 50 هزار دختر ایرانی در عقد شهروندان محترم افغان هستند. این مسئله نه حسن است و نه ایراد. به کیفیت این وصلت ها هم کاری ندارم، خیلی از آنها خوشبخت هستند یا نه. کیفیت زندگی ها مد نظرم نیست. اما برای دختران ایرانی شرایط سختی است اگر بروند افغانستان؛ و این شرایط سخت را نسبت به زن ایرانی دارم می گویم. خود این مسئله هم یک ریشه اجتماعی دارد نه ریشه نمادین. راستی فارغ از ژانرهای مرسوم سینمایی، فیلم من در وهله اول اثر خانوادگی است و بعد فیلمی اجتماعی؛ به همین دلیل هیچوقت نمی توانند این فیلم را به صورت کاملا نمادین نقد کنند چون چیزهایی که کنار هم می گذارند با هم همخوانی ندارد.
اتفاقات زیادی هم در این کمپ ها دیدم مثلا طرف را چهار مرتبه به کمپ آورده بودند و هر چهار مرتبه فرار کرده بود و این سری دست و پای او را به کپسول بسته بودند شش ماه او را نگه داشته بودند. تابستان ها می خواستند آنها را بشورند تا حالشان خوش شود، آنها را لخت مادرزاد می کردند و با شیلنگ روی آنها آب می ریختند! من چند مورد دستگیری هم با آنها رفتم.
*استدلال دیگری برای اینکه فیلم نمادین نیست دارید؟فیلم نمادین درشت گویی می کند و مثل فیلم ابد و یک روز وارد جزئیات نمی شود چون نمیتواند که وارد شود. من دارم در مورد مادری حرف می زنم که عاشقانه فرزندانش را دوست دارد و نگرانشان هست و هرکاری از دستش بربیاید برای آنها انجام می دهد اما در عین حال مادری است که سواد خواندن نوشتن ندارد، پیر و مریض است. همه شخصیت و پرسوناژهایی که در این خانه زندگی می کنند فرصت طلبند اما نه به دلیل موقعیت زندگی، به دلیل شرایط. چون او در حد فاصل خوف و رجا زندگی می کند، داشتن یا نداشتن و بالاخره هر آدمی از نداشتن هراس دارد. حتی شخصیت مادر.
بله و تنها کاری که از دستش برمی آید این است که مواد را بردارد و پنهان کند. در نهایت هم می گوید برای حفظ آبرو اینکار را کرده که نرود در کوچه خیابان بکشد و مردم ببینند و آبروی خانواده برود. برود در اتاق خودش بکشد حداقل کسی او را نمیبیند. نمونه این مادر هم وجود دارد. مثلا در همین کمپ هایی که میرفتم و از نزدیک آنها را مشاهده می کردم خیلی از این معتادها را پدر و مادر خودشان لو داده اند. الان هم که میدانید تعداد این کمپ ها به شدت افزایش پیدا کرده است. اکثرا هم خصوصی هستند. مثلا ما به دنبال لوکیشن بودیم که در همین لوکیشن گردی حدود 30-20 کمپ را دیدیم. اتفاقات زیادی هم در این کمپ ها دیدم مثلا طرف را چهار مرتبه به کمپ آورده بودند و هر چهار مرتبه فرار کرده بود و این سری دست و پای او را به کپسول بسته بودند شش ماه او را نگه داشته بودند. تابستان ها می خواستند آنها را بشورند تا حالشان خوش شود، آنها را لخت مادرزاد می کردند و با شیلنگ روی آنها آب می ریختند! من چند مورد دستگیری هم با آنها رفتم. مثلا من و محسن نصراللهی کلی اتاق هایی شبیه همین اتاق دیدیم حسین دستگیری معتادها برای بازگرداندن به کمپ دیدم. برخی از مواقع هم محسن تنها می رفت و من واقعا از جسارت او متعجب می شدم. کلی از این اتاقها و وضعیت ها عکس گرفته بودیم. مثلا نوید محمدزاده با برخی از معتادان حرف زده بود یا خود آقای ملکان (تهیه کننده) کلی در زندگی آنها کنکاش کرده است. * نقدهایی مطرح میشود مبنی بر اینکه 15 دقیقه ابتدایی فیلم بیهوده است. 15 دقیقهای که البته من گمان میکنم حساس است و تو داشتی محیط زندگی محسن (نوید محمدزاده) را نشان می دادی. مثلا توی اتاق نوید شما کلی خرت و پرت نشان دادی مثل کنترل تلویزیون و وسایلی از این دست. نظرت راجع به این نقد چیست؟بله. فضاسازی در اینگونه کارها مهم است. بسیاری از کسانی که اعتیاد دارند دوست دارند با وسایل برقی بازی کنند. کنترل بازی کنند. مثلا در همان پلان های معرفی محیطی، میبینیم کنترل های خراب ریخته است و آنها آنرا درست میکنند، برخی معتادان، اسباب بازی میخرند و درست میکنند. برخی از آنها خمیربازی دوست دارند یا نجاری دوست دارند. وقتی شیشه میکشند روی یک چیزی قفل می کنند. مثلا عاشق این است که یک تبلت پیدا کند و پشت آن را باز کند و محتویات آن را دربیاورد و بعد می خواهد دوباره جمعش کند نمی تواند و می اندازدش کنار و دوباره میرود یکی دیگر پیدا می کند. ما همه این مسائل را ترکیب کردیم کلی کنترل و گوشی خراب آوردیم، وسایل نجاری آوردیم. یعنی تمام این اتفاقات ما به ازای بیرونی دارد و به تعداد جزئیات فیلم سند وجود دارد.
مهمترین تحلیل این بود که اعتیاد آمده در خانواده و خانواده در حال پذیرش آن است . چون در بیرون کسی نیست آن را کنترل کند و خانواده هم توان کنترل کردن آن را ندارد. در همین سیر دامنه های پر و پیمان تحقیق در مورد اعتیاد به موردی برخوردم که یک نفر می گفت من امیدوارم اگر رفتم بیرون و خواستم دوباره بزنم خدا همان لحظه جانم را بگیرد یا زیر ماشین بروم .
*چه بازخوردهایی گرفتی؟ آیا در نقدهایی که خواندی به این مسئله هم اشاره شده بود که این فیلم یک هشدار است و به جامعه می گوید که اعتیاد خیلی بیشتر از این حرفها دارد گریبان ما را می گیرد. چنین نقدهایی را هم دیدی؟مهمترین تحلیل این بود که اعتیاد آمده در خانواده و خانواده در حال پذیرش آن است . چون در بیرون کسی نیست آن را کنترل کند و خانواده هم توان کنترل کردن آن را ندارد. من یک عکسی در گوشی موبایل خودم دارم که اگر دوست داشتید می توانید چاپ کنید. عکس از پشت صحنه فیلم است. من دارم به مانیتور نگاه می کنم و چهارتا خواهرهای فیلم پشت مانیتور هستند. من خودم دیروز این عکس را دیدم، پلان دستگیری نوید محمدزاده در خانه است. می خواهم چهره خواهرها را در این عکس ببینید. چهره این خواهرها در پشت صحنه دیدنی است. در همین سیر دامنه های پر و پیمان تحقیق در مورد اعتیاد به موردی برخوردم که یک نفر می گفت من امیدوارم اگر رفتم بیرون و خواستم دوباره بزنم خدا همان لحظه جانم را بگیرد یا زیر ماشین بروم یا به قول پیمان می گفت بروم زیر پورشه و بی ام و که دیه ام را بگیرند و بخورند اما دیگر جلوی خواهرها و والدینم نیایند اینطور دستگیرم کنند. چون وقتی مواد می زنم اگر برای دستگیری من بیایند با تمام وجود با آنها می جنگم.