نشر توسط:admin Views 31 تاریخ : 25 ارديبهشت 1395 نظرات ()
1 - روهیت خلاصه قصه این بود ولی ما ندونستیم بعد از این چی شد و چه اتفاقی برای آنجلینا افتاد.... ( بعد از چند لحضه سکوت یکی وسط صحنه ظاهر میشه و میگه ) من می دونم....2 - جوهی دست آدم رباها گروگان بود و هیچ امیدی برای نجاتش توسط راج نبود در حالی که صد و پنجاه دقیقه از مدت فیلم گذشته بود که ناگهان گروهی از میمون های تربیت شده توسط میمون پیر پدربزرگ راج برای نجات نامزد راج ظاهر و با گروگان گیرها به مبارزه مسحانه پرداختند....3 - سونیا خجالت زده بود و آنانند به چشمانش می نگرید آنها به هم نزدیکتر می شدند و نزدیک بود صحنه هالیوودی شود که ناگهان زنگ خانه به صدا درآمد....4 - میرا و سید برای هم خاطره بیان می کردند.... هوا آفتابی و آنها لحضات خوشی را سپری می کردند.... سید برای میرا شعری را از خاطراتش خواند در حالی که باران شروع به باریدن کرد و در آن هنگام هر دوی آنها با زبانی پر از شعر زیر باران می رقصیدند....