تازه ها
خواب زمستانی (نوری بیلگه جیلان) / رونوشت برابر اصل (عباس کیارستمی) / بازگشت به خانه (ژانگ ییمو)
خواب زمستانی (نوری بیلگه جیلان)
آریان گلصورت
به بنبست رسیدن روشنفکر جدا افتاده، در جهانی پوچ و ملالآور
ریتم آهسته، قاببندیهای چشمنواز، حرکات دوربین اندک، برداشتهای بلند، توجه به جزئیات پنهانِ زندگی روزمره، رویکرد مینیمالیستی، بازنمایی واقعیت و سکانسهای پر از گفتوگو در کنار مضامینی چون از خود بیگانگی، مشکل عدم ارتباط انسانها با یکدیگر، سایه مرگ بر سر زندگی و چالشهای هستیشناسانه. اینها برخی از ویژگیهای سبک حالا دیگر به کمال رسیده نوری بیلگه جیلان هستند. فیلمسازی که با پیشنهادهای تازهاش در حوزه سینمای اندیشه، به یکی از مهمترین کارگردانهای غیرآمریکایی دنیا تبدیل شده است. جیلان پس از موفقیت همه جانبه روزی روزگاری در آناتولی، که همچنان بهترین فیلماش به حساب میآید، به سراغ ساخت خوابِ زمستانی رفت و موفق شد بالاخره نخل طلای جشنواره کن را نیز بدست آورد.
خوابِ زمستانی همان طور که انتظار میرود، فیلمی طولانی با دیالوگهای پر حجم است که فصلبندیهای مشخصی دارد و ما را چنان به دل بحثهای فلسفی، اخلاقی و البته انسانی شخصیتها میکشاند که گویی قرار است در مدت بیش از سه ساعت با دیدگاهها و تجربههای آدمهایی آشنا شویم که میتوانیم بخشی از خود و اطرافیانمان را نیز در آنها پیدا کنیم.
خواب زمستانی روایتی است از آدمهایی تنها و افسرده که تلاششان برای رسیدن به زندگی دلخواه، با شکست مواجه میشود و همین موضوع آنها را اسیر ترس و پوچی ملالآوری کرده است. آیدین مردی پا به سن گذاشته و سرمایهدار است که علاقه فراوانی نیز به نوشتن در باب معضلات اجتماعی دارد. اما با وجود همه امکانات، دیدگاههایش نه نزد خواهرش مورد قبول واقع میشوند و نه همسر و یا هر یک از افراد بیچارهای که باید از روی ناچاری در برابرش کمر خم کنند. آنچه آیدین را اذیت میکند، همین پذیرفته نشدن از جانب دیگران است. او دوست دارد به خاطر نظراتی که میدهد مورد احترام قرار گیرد و نه ثروت فراوانی که دارد. از طرفی آیدین از ارباب بودن نیز بدش نمیآید. او میخواهد اربابی روشنفکر و متفکر باشد. به قول خودش «پادشاه اقلیمی کوچک.» اما چون نمیتواند به خاطر اطرافیاناش دست از برخی لذتها بکشد، محکوم به تک افتادگی است. ذات انسان میل فراوانی به آزادی و جاودانگی دارد. در صورتی که بهای پذیرفته شدن در بین دیگران و زیستن در جامعه، محدود کردن این دو میل است و خب هر کسی که نتواند تا حدی دست از امیال خود بکشد، باید تنهایی را انتخاب کند. از این رو آیدین با اینکه به هیچ عنوان انسان بد ذاتی نیست، اما به روشنفکر برج عاجنشینی تبدیل شده که دوست دارد همه چیز داشته باشد و از طرفی نظرات مخالف خود را نیز بر نمیتابد و بنابراین سرنوشت تلخی انتظارش را میکشد.
در سوی دیگر ماجرا نهال قرار دارد. زنِ جوانِ آیدین که هم زندگی همراه با رفاه را میخواهد و هم قصد دارد دنیا را نجات دهد. نهال از طرفی علاقهای به شوهر خود ندارد و نمیتواند او را تحمل کند و طرف دیگر شجاعت رها کردن زندگی مرفهاش را نیز نداشته و دل به کارهای خیر بسته است. کار خیر آن هم با پول آیدین. این تناقض دشواری است که زن را درگیر کرده. گرفتار شدن میان ماندن و مرگ تدریجی و یا رفتن و با واقعیت زندگی روبهرو شدن.
اینها آدمهای جهانیاند که جیلان پیش روی ما قرار میدهد. جهانی پر از بدبینی، طعنه، بیاعتمادی، سوء تفاهم و تحقیر. جهانی که آدمهایش امکان برقراری ارتباط صحیح با هم را ندارند و از هر ابزاری برای رسیدن به نفی خود استفاده میکنند. مردمانی که گویی خودشان را به خوابِ زمستانی زدهاند. در این بین شاید تنها جایی که میتوان سراغ عزت نفس و مردانگی را گرفت، آن لحظهای است که اسماعیل پیش چشمان بهت زده نهال، پولها را به درون آتش میریزد تا شاید با این کار درسی به فرزندش داده باشد. فرزندی که امید میرود مثل عمویش حمدی، چاره کار را در تملق و ریا نبیند. رفتاری که موجب متوهم شدن افرادی چون آیدین میشود.
خوابِ زمستانی فیلمِ تلخی است. فیلمی که مخاطباش را به فکر فرو برده و با میزانسنهای درخشان و تصاویر چشمنواز از نظر بصری سیراب میکند. فیلمی که از دل دیالوگهای ساده، به مفاهیم روانشناسانه و جامعهشناسانه میرسد. با وجود این، در خوابِ زمستانی خبری از آن راز و رمز شگفت انگیز و ساز و کار سینمایی پویای روزی روزگاری در آناتولی نیست. این فیلمی است که لحظه زیبا کم ندارد، اما در آن نمیتوان سراغ لحظات جادویی فیلم قبلی جیلان را گرفت. در خوابِ زمستانی تصنع تا حدی جای سرزندگی و شادابی را گرفته است. هر چند همه اینها دلیل نمیشود که این اثر فیلمساز ترک، به یکی از فیلمهای شاخص چند سال اخیر سینمای روشنفکری تبدیل نشود. فیلمی که به شکلی هنرمندانه و تاثیرگذار، روشنفکران دور از اجتماع را که خود را بالاتر از همه میپندارند و این حق را برای خود قائل هستند که در مورد هر کسی قضاوت کنند و در ارتباط با هر موضوعی نظر بدهند را مورد انتقاد قرار میدهد.
رونوشت برابر اصل (عباس کیارستمی)
رونوشت برابر اصل بازگشت باشکوه کیارستمی به سینمای داستانگو و یکی از بهترین فیلمهای سالهای اخیر درباره روابط بین زن و مرد است. فیلمی با ترکیببندیهای خاص، قابهای ساده، زیبا و ایستا، میزانسنهای هندسی و البته وسواس فراوان در عناصر پیش زمینه تصویر. درست همان چیزی که از کارگردان باد ما را خواهد برد و طعم گیلاس انتظار داریم. فیلمی که با ساختار دقیق خود بار دیگر به ما یادآوری میکند که کیارستمی چه کارگردان با سلیقه و مسلط و چه فیلمنامهنویس صاحب تفکر و باهوشی است.
فیلم درباره مرد و زن ظاهرا غریبهایست که بعد از مدتی آشنایی در یک بازی خودخواسته نقش زن و شوهر یکدیگر را بازی میکنند. زن و شوهری که چندین سال پیش با هم ازدواج کردند و حالا مرد پس از مدتی غیبت دوباره نزد همسرش بازگشته است. فیلم پایانی مبهم و بیپاسخ دارد که کاملا هماهنگ با جهان اثر است. پایانی که نه به خاطر پز روشنفکری، بلکه به دلیل اعتقاد فیلمساز به موقعیتِ بلاتکلیفِ همیشگی زن و مرد از دادن پاسخی قطعی طفره میرود. رونوشت برابر اصل تلاش میکند تصویری جهان شمول و زمان شمول از رابطه زن و مرد ارائه دهد و در پایان نیز به وجود نداشتن پاسخی قطعی و ثابت برای چگونگی آن اعتراف میکند. این فیلمی است که با هوشمندی در لایههای پنهان احساسات بشری سرک میکشد و در پایان به این نتیجه میرسد که مرد و زن با اینکه از هم گریزی ندارند، اما همواره در ارتباط با یکدیگر اسیر موقعیتی بلاتکلیف و مبهم هستند.
فقط جای سوال دارد که با وجود نقشِ کاربردی زبان در پیش برد درام و فهمِ جهانِ اثر، چرا فیلم به شکل دوبله به نمایش درآمد و بدین ترتیب بخش جذابی از ظرافتهای هنرمندانهاش از بین رفت. کیارستمی در رونوشت برابر اصل استفاده درخشانی از تفاوتِ زبانِ شخصیتها در گفتگوهایشان کرده است. در نیمه اول فیلم که زن کاملا تحت تاثیر مرد قرار گرفته است آنها به زبان مادری مرد یعنی انگلیسی صحبت میکنند. اما از نیمه دوم که مرد تن به خواسته زن میدهد و نقش زن و شوهر را بازی میکنند، تمام دیالوگها به زبان فرانسوی، یا همان زبان مادری زن، گفته میشود و وقتی در رستوران هر کس ساز خود را میزند و بینشان بحثی به وجود میآید، هر کس به زبان مادری خودش حرف میزند. به طوری که مرد انگلیسی صحبت میکند و زن جوابش را به فرانسه میدهد و برعکس. از طرفی اکثر دیالوگهایی که به نوعی در آنها زن یا مرد با فردی خارج از دنیای دونفرهشان گفتوگو میکنند به زبان ایتالیایی است.
رونوشت برابر اصل از آن دست آثاری است که با وجود پیچیدگیهای فراوان و سطوح معنایی مختلف، به مخاطب خود سخت نمیگیرد و او را به آرامی با تصاویر زیبایی از توسکانی ایتالیا به دل رابطه پر فراز و نشیبی میکشاند که هر کس میتواند بخشی از خود و خاطراتاش را در آن جستجو کرده و بدین ترتیب از دریچه تازهای به یکی از مهمترین چالشهای انسانی نگاه کند.
بازگشت به خانه (ژانگ ییمو)
زوج عاشقی در دوران انقلاب فرهنگی چین به ناچار از یکدیگر جدا میشوند. مرد که یک فعال سیاسی است به اردوگاه کار اجباری فرستاده میشود و همسر و دختر کوچکاش تنها میمانند. سپس زن بر اثر حادثهای صدمه میبیند. به همین دلیل وقتی مرد پس از چند سال به خانه باز میگردد، زن به خاطر اینکه به فراموشی دچار شده است همسرش را به خاطر نمیآورد. حالا این دو باید در همسایگی یکدیگر زندگی کنند و این سرآغاز شکل گیری یک درام قدرتمند و انسانی است که آخرین اثر ژانگ ییمو، فیلمساز پرآوازه چینی، را به فیلمی تاثیرگذار تبدیل میکند.
ییمو پس از ساخت چند فیلم حماسی و اسطورهای، بار دیگر به سراغ یک اثر ساده و جمع و جور رفته است. فیلمی داستانگو که تلاش میکند روح حاکم بر یک دوران را در رابطه یک زوج بازتاب دهد. او که پیش از این نشان داده علاقه فراوانی به تاریخ و فرهنگ کشورش دارد و از طرفی هویت جامعه چین همواره از موضوعات مورد بحثاش بوده، این بار نیز مسائل سیاسی و اجتماعی مد نظر خود را در پس زمینه یک رابطه عاطفی پر فراز و نشیب به تصویر میکشد و زیر سایه شخصیتپردازیهای قدرتمند، از چینِ کومونیست در زمان انقلاب فرهنگی تاریخ نگاری میکند.
نکته مهم این جاست که این فیلمساز توانمند و همه فن حریف که همواره نسبت به سیاستهای کومونیستی دولت چین انتقاد داشته، به خوبی میداند که اگر بخواهد مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد باید قبل از هر چیز به سراغ خلق داستان و شخصیتهای تاثیرگذار برود و همین موضوع به نقطه قوت اصلی اثرش تبدیل شده است. به همین دلیل هم هست که انتظار حسرت بار زن، موقعیت غم انگیز مرد و آن تصویر درخشان نهایی رو به روی ایستگاه قطار، بیش از اشارات سیاسی فیلم مخاطب را درگیر میکنند.
بازگشت به خانه فیلمی از لحاظ احساسی غنی است که مطابق انتظار، کارگردانی حساب شده و تصویربرداری چشمنوازی دارد و تصویر تلخی که از سرنوشت شخصیتهای اصلیاش ارائه میکند تا مدتها به یاد مخاطب میماند. از طرفی یکی از مهمترین نکات مثبت فیلم بازی بسیار خوب کونگ لی است که از ستارگان بزرگ سینمای چین به حساب میآید. لی در این جا در نقش یک زن آسیبپذیر قرار است بخشی از فضای حاکم بر چینِ آن دوران را نمایندگی کند. ییمو در گذشته نیز در آثار خود از شخصیتهای زن به عنوان نمادهایی از هویت اجتماعی استفاده کرده بود. او حالا با این فیلم بار دیگر نشان میدهد که گستره تواناییهایش تا چه اندازه وسیع است. از فیلمهایی چون قهرمان و خانه خنجرهای پران بگیرید تا گلهای جنگ و افتتاحیه المپیک پکن و همین فیلمِ بازگشت به خانه.
و دو مطلب دیگر:
آلبوم زیرزمینی بزرگ از سامان و مهراد