تازه ها
یادداشت زادروز محمد رحمانیان و بانو مهتاب نصیر پور
شناخت من از آقای رحمانیان بر میگردد به نمایشنامه «مصاحبه» - دیر است ولی سن و سال اجازه زودتر از آن را نداده - و بعد از آن خواندن نمایشنامههای چاپشده و دیدن اجراهایی همچون «فنز» و «عشقه» و «مانیفست چو» و ... و پیگیری اخبار و اطلاعات نمایشنامههای که قرار بود به صحنه بیاید و افسوسش بر ما ماند و حال و هوای گروه اجرایی که بماند...
رحمانیان فیلمنامه هم مینویسد، همچون «کتاب قانون»؛ در داستانی ساده و خودمانی تلنگرهایی میزند و چرت روزمرگی را میپراند. مجموعههای نمایش در رسانه جمعی هم همینگونه میشود ... در سرکلاسهایش کتابها را معرفی میکند - نکتههای ریزی میگوید که تو حس میکنی کتاب جلوی رویش باز است و از رو دارد برایت میخواند - و با گشادهرویی بیاندازه راهنماییات میکند و تشویق برای ادامه دادن و تلاش کردن و تذکر به طی کردن مسیر و اهمیت خوب گذراندن و اینکه راه را که هموار کنی هدف نزدیک و نزدیکتر می شود.
به یاد دارم در یادداشتی از ایشان خواندم: «اساسا من نمایشنامهنویس شدم تا به کسی توهین نکنم. پس چگونه ممکن است...» و جملهای است که بارها و بارها با خودم مرورش کرده و میکنم و سعی میکنم به کارش بندم ...
بیست و نهم آذرماه بر خود میبالد از زادروز محمد رحمانیان؛ همچنین این ماه شور شادمانهای دارد که زادروز بانو مهتاب نصیرپور هم بر پیشانیاش حک شده است و ما از صمیم قلب این روز را شادباش میگوییم و آهی بلند میکشیم و افسوس میخوریم که چرا نمایشی از این دو بزرگوار بر روی صحنههای تئاتر کشورمان نیست ...!؟
زادروزتان خجسته آقای رحمانیان و بانو نصیرپور؛ امید در هرکجای این کره خاکی هستید روزگار خوش و شادی داشته باشید و خوب باشید همیشه با مهر.