نشر توسط:admin Views 30 تاریخ : 17 ارديبهشت 1395 نظرات ()
گاهي خوابت را ميبينم
بی صدا
بی تصوير
مثلِ ماهی در آبهای تاريک
که لب میزند و
معلوم نيست
حبابها کلمهاند
يا بوسههايی از دلتنگي...
باریدن برف در تابستان
هوای شرجی در زمستان
بوسه برجام شوکران
دوستی گرگ و بره
هیچ کدام مرا شگفت زده نمیکند
مدهوش نمیکند
فقط
تو
دکمه هایت را ببند
ﻧــــــــــــﻪ !
ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺳﺮﻣﺎﯼ ﮐﻼﻣﺖ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﯽ ﺭﺣﻢ !
ﺷﻮﻕ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﯼ ؟
ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﺩﯾﺪﻧﺖ ، ﭘﺮ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ
ﻭﻟﯽ . . .
ﻫﻤﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﺖ
ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﯿﺮ ﺷﺪﻧﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺑـــــﻮﺩ !
مادرم میگوید
خودت را هم بُکُشی
ردّ این غم ِمشکوک
پشت ِشیطنت های دائمی نگاهت
گم نمی شود . . !
تنها اوست که می فهـمد
مهم نیست اكنون زندگی ام چگونه میگذرد ، عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور میکنند
و باعث لبخندم میشوند
تو می گفتی نمی شکنم ..
اما شکستن آسان بود ..
سنگ نمی خواست .. !
گم کردن دستانت ..
ندیدن انتظار چشمانت ..
و خاطره شدن گرمای بوسه هایت ..
کافی بود ..
برای شکستن ..
برای تمام شدن ..
تو قرار من باش تا من مَدارت شوم !
چه قرار و مداری بهتر از ما...